اشعارنيما يوشيج

پروين اعتصامي | سلمان هراتي| سهراب سپهري| احمدشاملو| فروغ فرخزاد| نيمايوشيج

 

خون سرد


من از اين دونان شهرستان نيم خاطر پر درد كوهستانيم، كز بدي بخت، در شهر شما روزگاري رفت و هستم مبتلا! هر سري با عالم خاصي خوش است هر كه را كه يك چيزي خوب و دلكش است ، من خوشم با زندگي كوهيان چون كه عادت دارم از طفلي بدان . ***** به به از آنجا كه ماواي من است، وز سراسر مردم شهر ايمن است! اندر او نه شوكتي ، نه زينتي نه تقليد، نه فريب و حيلتي . به به از آن آتش شبهاي تار در كنار گوسفند و كوهسار! ***** به به از آن شورش و آن همهمه كه بيفتد گاهگاهي در رمه : بانگ چوپانان، صداي هاي هاي، بانگ زنگ گوسفندان ، بانگ ناي ! زندگي در شهر، فرسايد مرا صحبت شهري بيازارد مرا ... زين تمدن، خلق در هم اوفتاد آفرين بروحشت اعصار باد



منوي اصلي
صفحه نخست
ارتباط با ما
نقشه سايت
درباره ما
شاعران
پروين اعتصامي
سلمان هراتي
سهراب سپهري
احمد شاملو
فروغ فرخزاد
نيما يوشيج
صفحه اصلي نيما يوشيج| زندگي نامه| بازگشت

صفحه نخست| نقشه سايت | درباره ما| ارتباط با ما